کلمه- گروه اجتماعی: مخالفانش میگویند: «او فراموش شده است، هیچکس دیگر به حرف او توجهی نمیکند، برای کسی اهمیت ندارد که آزاد باشد یا در حصر، و همان اندک محبوبیت قبلی را هم از دست داده است» اما حالا حتی گابریل گارسیا مارکز هم میداند که آنها دروغ میگویند. او هم حتما این روزها شهادت میدهد که نه جنبش سبز در ایران مرده است، نه چیزی از محبوبیت و توجه افکار عمومی به میرحسین موسوی کم شده است و نه کسی میتواند نفوذ کلام این رهبر در حصر جنبش سبز را ندیده بگیرد.
دو سال قبل، پس از عاشورای حماسی و خونین ۸۸، موسوی در بیانیهای اشاره کرد که به او و دوستانش گفته میشد اگر شما اطلاعیه ندهید مردم به خیابانها نخواهند آمد، اما حرکت وسیع مردم در روز عاشورا بطلان این تصور را ثابت کرد. حالا پس از دو سال، یک اتفاق ساده، ثابت کرده که همهی توهمات در خصوص پایان جنبش سبز یا حتی ایجاد فضای مصنوعی و اغراقشده توسط رسانههای این جریان، نقش بر آب است: اتفاقی که در خصوص کتاب «گزارش یک آدم ربایی» افتاده است.
«کلمه» که سایت رسمی میرحسین موسوی است، وقتی دو هفته پیش از دیدار او و رهنورد با فرزندانششان خبر داد، هیچ اشارهای به دو کتابی که او به دخترانش معرفی کرده بود، نکرد. نه بنا بود این صحبت خبری شود و نه به نظر میرسید اهمیت چندانی داشته باشد؛ شاید یک صحبت عادی پدر و دختری! اما معرفی یکی از آن دو کتاب و اشاره به جملهی میرحسین در شبکههای اجتماعی و سپس سایتهای غیررسمی کافی بود تا موجی باورنکردنی به راه بیفتد: هر دو ترجمهی موجود در بازار از این کتاب چند روزه نایاب شد، نسخههای الکترونیکی آن در هزاران نسخه دانلود شد و بریدههای کتاب در ایمیلها و پیامهای جمعی دست به دست شد. همه به دنبال آن بودند که ببینید میرحسین موسوی این روزها چه حال و روزگاری دارد چرا که به دخترانش گفته بود: «به هر کسی که می خواهد از وضع حال من خبردار شود بگوئید که کتاب “گزارش یک آدم ربایی” گابریل گارسیا مارکز را بخواند.»
پایان دویست روز بیخبری از حال و روز یک «همراه»
«حالوهوا مناسب بود تا از غم درون صحبت کنند. ماروخا که میدانست این جوانها (نگهبانان) هم زندانی هستند از تجارب خود، با سه پسرش که اکنون همه بزرگ شدهاند برای آنها تعریف میکرد تا شاید به دردشان بخورد.»
گزارش یک آدمربایی – صفحه ۲۶۰
کتاب «گزارش یک آدمربایی» یک داستان واقعی است. مارکز، خود داستانِ نوشتن این کتاب را در مقدمه اینگونه روایت میکند: «ماروخا پاچون و شوهرش آلبرتو وی بامیزار در اکتبر ۱۹۹۳ به من پیشنهاد کردند درباره شش ماه ربایش ماروخا و تلاشهای سرسختانه آلبرتو برای آزادی او، کتابی بنویسم. طرح نخست به پایان رسیده بود که فهمیدم این آدمربایی را نمیتوان جدا از دیگر موارد آدمربایی که همزمان در کشور روی داده بود، مورد بررسی قرار داد.»
اما وقتی خبر در شهر پیچید که میرحسین چه توصیه ای کرده، همان روز این کتاب که دو ترجمه جاهد جهانشاهی (نشر آگاه) و ترجمه کیومرث پارسای (نشر علم) از آن در بازار موجود است(بود)خواهان پیدا کرد و نایاب شد.
یکی از خبرنگاران در صفحه مجازی خبرخوان(ریدر) خود درباره حال و هوای روزهای اول کتاب فروشی های پایتخت بعد از این توصیه میرحسین تجربه شخصی خود را توصیف می کند و می نویسد: در فاصلهی سرو غذا در رستورانی در ونک، میروم سراغ دو کتابفروشی پرمشتری شهر؛ شهرکتاب ونک و کتابفروشی بهمن. وقتی «گزارش یک آدمربایی» را جستوجو میکنم، هیچ کس نه سراغ کامپیوتر میرود، نه فهرست موجودیها. این نام برایشان خیلی آشناتر از این حرفهاست، انگار درست سه روز است که همهی پایتختنشینها دنبال گزارشی از یک آدمربایی میگردند.در هر دو کتابفروشی جوابم با لبخندی پرمفهوم روبهروست؛ «خیلی پرمشتری شده، الان ندارم، هر چی امروز آوردم، تموم شده، مگه بعدازظهر سر بزنی، سفارش دادم برسه».
این خبرنگار که با دردسر بسیار بالاخره نسخه ای از این کتاب را پیدا می کند توضیح می دهد که « دویست روز است که حتا چند خط هم نمیدانیم دربارهی اینکه این چهار مرد و زن، چگونه روزگار میگذرانند، با آنها چه میکنند و چگونه روزگاریست.حالا چندین سال پس از اینکه مارکز گزارشی از یک آدمربایی را نوشت، بدون آنکه شاید خود بداند، هزاران کیلومتر اینورتر دنیا داستان او، رنگ حقیقت گرفته است؛ مردم شهر اما به لطف هوش میرحسین، اکنون دیگر میتوانند گزارش این آدمربایی را بخوانند.»
اینترنت پیام او را شنید و پخش کرد
پاچو با قدرت تفکرات خود در زندان آن گروه را مورد سرزنش قرار داده بود: «…همه ما میدانیم در کلمبیا چطور میتوان آراء مردم را از آن خود کرد؛ و اغلب نمایندگان مجلس چگونه انتخاب میشوند.» اشاره کرده بود که خرید و فروش آرای مردم در سراسر کشور، و به ویژه در مناطق ساحلی، و تقلب در شمارش آنها مرسوم و رایج است و بسیاری از نمایندگان؛ از شیوههای نامطلوب سیاسی از جمله زد و بندهای پشت پرده به منظورکسب آرا استفاده میکنند. به همین دلیل هم همواره عده ای معین انتخاب میشوند.
گزارش یک آدمربایی، صفحه ۴۳۳
آنها تجربه های خود را در خرید و حاشیه های مربوط به این کتاب با دیگران به اشتراک می گذارند.
یکی از کاربران اینترنت در صفحه فیس بوک «گزارش یک آدم ربایی – حال و هوای یک رئیس جمهوری در حصر» درباره تجربه خرید این کتاب می نویسد: «دو روز پیش از سایت اینترنتی آدینه بوک دو جلد کتاب «گزارش یک آدم روبایی» راخریدم. امروز صبح از فروشگاه کتاب به من زنگ زدندکه این کتاب نایاب شده و اصل کتاب دیگر موجود نیست. در حال حاضر کپی کتاب خارج از انتشارات تهیه می شود که ما می توانیم برای شما تهیه اش کنیم و برایتان بفرستیم مایل هستید؟
پرسیدم: کپی اش قابل خواندن هست؟
گفت: آره الان یکی اش جلوی خودم هست. می خواهم ببرم بخوانمش..
گفتم: یعنی اصلش اصلا موجود نیست؟
گفت: نه فروشش یک دفعه رفت بالا باید صبر کنید چاپ جدیدش برسه.. بالاخره در جریان هستین که!!!
گفتم بله! پس بفرستید.»
انتشار خبر در رسانههای رسمی؛ احتیاط، سانسور، حذف
«ماروخا اگر از رویدادی ناراحت میشد، آشکارا احساس خود را بیان میکرد و واکنش نشان میداد. در واقع عادت اون اینگونه بود. در برابر نگهبانان که وظیفهای جز زورگویی نداشتند هرگز عقب نشینی نمیکرد و چنان قاطعانه با آنها حرف میزد که به شدت از او میترسیدند.»
گزارش یک آدمربایی -صفحه ۱۶۹
خبرگزاری ها و روزنامه های کشور بعد از این اتفاق با احتیاط اخبار حوزه کتاب را پوشش می دادند به طوریکه سایت آینده نیوز در خبری که تنها میزان فروش بازار کتاب پایتخت را نشان می داد نوشت: «این هفته دو چاپ از یک کتاب قدیمی در فهرست پرفروشها قرار گرفته است. «گزارش یک آدمربایی» نوشته گابریل گارسیا مارکز با ترجمه جاهد جهانشاهی (نشر آگاه) و همان کتاب با ترجمه کیومرث پارسای (نشر علم) با فاصله کمی از هم در صدر پرفروشها ایستادهاند.»
این رسانه هیچ اشاره ای به دلیل این موضوع نداشت. از سوی دیگر موجی که برای خرید این کتاب به وجود آمد باعث شد روزنامه شرق نیز٬ در قسمتی از گزارش خود پیرامون بازار کتاب٬ به بالا رفتن فروش این کتاب در بازار اشاره کرده و بنویسد: «شاید با گذشت ۱۵سال از خلق این اثر برای آقای «مارکز» هم جالب باشد که این کتاب این روزها در ایران طرفداران بسیاری دارد.»
اما از همه قابل تامل تر خبری بود که برای چند دقیقه بر روی خروجی خبرگزاری مهر باقی ماند و سریع اصلاح شد.
در بخشی از این خبر آمده بود:«اما این فروشنده درباره کتاب «گزارش یک آدم ربایی» گابریل گارسیا مارکز حرفهای جالبی دارد. او می گوید: خیلیها دنبال این کتاب میآیند ولی چاپش در یک هفته به اتمام رسید. در حالی که دو ناشر چاپش کردهاند. در حال حاضر همه نسخههای این کتاب در فروشگاه ما به فروش رفته است. این وضع در همه کتابفروشیهای انقلاب وجود دارد و تقریبا نمیتوان فروشگاهی را پیدا کرد که از «گزارش یک آدم ربایی» یک نسخه داشته باشد. در کتابفروشی خجسته هم همین سخنان شنیده میشود که میگویند: روزی ۵۰ نفر به دنبال این کتاب میآیند اما ما نسخه ای از آن نداریم. »
تصویری از خبر خبرگزاری مهر قبل از حذف بخش مربوط به کتاب گزارش یک آدم ربایی
تنها چند دقیقه کافی بود که مسئولان این خبرگزاری که در مطلب خود اشاره ای به توصیه میرحسین هم نکرده بودند و تنها گزارشی از واقعیت موجود در بازار کتاب ارائه کردند یادشان آمد که آنچه که آن را فتنه می نامند قرار بود خیلی وقت پیش مرده باشد اما این خبر چیز دیگری می گوید بنابراین آن را حذف کرده و تیتر زدند: «اوضاع بازار کتاب مثل همیشه/ تا مردن ۴ نفس باقی است»
وقتی مارکز صدای میرحسین را به دنیا رساند
آنها – نگهبانان- هم مانند گروگانها به عیسی مسیح و مریم مقدس متوسل میشدند، هر روز دعا می خواندند و حمایت و آمرزش میطلبیدند، نذر میکردند و صدقه میدادند تا قدیسان، آنها را در انجام هر نوع جنایتی موفق گردانند.
گزارش یک آدمربایی، صفحه ۱۰۲
خبر به رسانه های دنیا هم رسید. رسانه های کلمبیایی در چند نوبت به این موضوع پرداختند از سوی دیگر روزنامه گاردین نیز گزارشی در این باره با تیتر
« کتاب گابریل گارسیا مارکز الهامبخش مخالفان درایران» منتشر کرد و در بخشی از آن نوشت : « کتاب “گزارش یک آدم ربایی” در حالی در کتابفروشی های تهران به فروش می رود که رهبر مخالفان، که در حصر خانگی است، آن را انعکاس دقیق تجربه خود توصیف کرده است.میر حسین موسوی، نخست وزیر سابق ایران و رهبر در بازداشت مخالفان دولت ایران می گوید کتاب “گزارش یک آدم ربایی” مارکز انعکاس دقیق زندگی او تحت بازداشت خانگی است. گابریل گارسیا مارکز، نویسنده برنده جایزه نوبل، به انعکاس دنیای ماورای الطبیعه و گاه مخوف امروزی مشهور است که در آن هیچ چیز آنطور که به نظر می رسد نیست.با این وجود در این مورد، کشورمورد نظر کلمبیا نیست بلکه ایران، در دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، است.چاپ کتاب “گزارش یک آدم ربایی”، که مارکز آن را در سال ۱۹۹۶ نوشته است، این هفته، پس از آنکه میر حسین موسوی گفت این داستان کلمبیایی وصف الحال وضعیت زندگی او در حصر خانگی است، نایاب شد.»
گاردین از حال این روزهای میرحسین نوشت
گاردین نوشت: « حداقل ۱۰ کتابفروشی درتهران به گاردین گفته اند دیگر نسخهای از این کتاب برای فروش ندارند.»
اما خود مارکز و هوادارانش نیز به این ماجرا واکنش نشان دادند. صفحه مارکز در فیس بوک که بیش از ۳۶۰ هزار مخاطب دارد خبر این مطلب و فروش بالای «گزارش یک آدم ربایی» را گزارش کرد.
صفحه مارکز و هوادارنش در فیس بوک
بعد از اینکه لینک خبر در صفحه فیس بوک این نویسنده معروف جهان انعکاس پیدا کرد بسیاری در نظرات این سوال را می پرسیدند که «میرحسین» کیست؟ و بسیاری از ایرانی هایی که در این صفحه حضور داشتند درباره میرحسین و ربوده شدندش توضیح می دادند.
حصر بیاثر است؛ کسی آنها را فراموش نکردهاند
«در هنگام معاینه ماروخا زمزمه کرد: خیلی متاسفم که شما را در چنین شرایطی میبینم. من به میل و ارادهِ خودم در اینجا کار نمیکنم، یکی از هواداران دکتر لویس کارلوس گالان هستم و به او هم رای دادهام.میدانم که رنج بسیاری را متحمل شدهاید، ولی لازم است تا انتها با آرامش تحمل کنید تا سلامت بمانید.»
گزارش یک آدمربایی، صفحه ۱۹۴
بیش از ۲۰۰ روز گذشت. دیگر واژه های «حصر» و «زندان» معنایی ندارد. گویی «میرحسین» به ما می گوید که حکومت او را ربوده است. از ۲۶ بهمن ۱۳۸۹ حکومت در یک اقدام غیرقانونی او و همسرش را ربوده است. او حضور دائمی نگهبانان را می بیند و لمس می کند.
بیقاعده بودن شرایط هم یکی از شباهتهای بین این کتاب و زندگی این روزهای میرحسین موسوی است. یکروز امکان حرفزدن تلفنی با خانواده میدهند و یکدفعه از این امکان محروم میشوند. یک روز امکان ملاقات می دهند و روزهای دیگر برای مدت طولانی این امکان را حذف می کنند و …
اما این اتفاق ساده در فروش بالای این کتاب غیر از اینکه ما را از حال و احوال میرحسین آگاه می کند حقیقتی را روشن می سازد که این روزها مردم در جستوجوی بیامان کتابفروشیها، چهار مرد و زن در حصر را فراموش نکرده اند.نه فقط آنها فراموش نشدهاند، که حتی کافی است بهاصطلاح لب تر کنند تا موجی تازه به دنبالشان راه بیفتد؛ آنقدر که در جامعهای کتابنخوان، یک نهضت کتابخوانی راه بیندازد.
یکی از فعالان عرصه رسانه در صفحه فیس بوک خود می نویسد: صفحه اول یک نسخه از این کتاب نوشته ام: به مردی که معجزه نکرد تا ایمان بیاورم. ایمان داد تا معجزه کنم.منتظرم درجشن رهایی اش یک نسخه تقدیمش کنم.تمام دلخوشی این روزهای من….
از سوی دیگر دوستی می گفت: «چه خوب می شد که هر هفته میرحسین یک کتاب جدید معرفی می کرد تا سرانه کتابخوانی کشور بالا رود.»
نامه بدینترتیب به پایان میرسید: «خودتان را بهعنوان انسانی نشان دهید که هستید و با حرکتی شجاعانه و انسانی، که تمام جهان درکخواهدکرد، ربودهشدگان ما را بازپسگردانید.»
گزارش یک آدمربایی – صفحه ۱۱۶